زندگی دوباره
گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش اومدید امیدوارم مطالب این وبلاگ برای شما مفید باشه
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:جملات کوتاه, :: 14:2 ::  نويسنده : سارا علیزاده

آنچه انسان را غرق میکند در آب افتادن نیست بلکه در زیر آب ماندن است

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:داستان, :: 22:18 ::  نويسنده : سارا علیزاده

سحر نام تمام دختران دنیاست


سحر جان نکاتی هست که باید بدانی ، هرچند که می دانم می دانی پس هدف از این نوشته فقط یادآوری دانسته های توست.
تمامی انسانها در طول کار و زندگی خود انتظاراتی دارند که برآورده نشده است که اغلب زمینه ساز ناخشنودی های آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهی را برای ارتباط بهتر با تو پیدا کنم پس تصمیم گرفتم برایت نامه ای بنویسم .
تا آنجا که می دانم واقعیت مانند هوا می ماند آن را نمی توان تغییر داد و بجای صرف انرژی جهت مبارزه با واقعیتها باید آن را بپذیری و به زندگی ات ادامه بدهی لذا برای این که موضوع را بیشتر برایت روشن کنم از مدیریت فردی شروع می کنم.

 

مدیریت فردی :
همه ما برای زندگی خود برنامه منظمی داریم و اهدافی که درذهن می پرورانیم و تلاش می کنیم که به آنها دست پیدا کنیم لذا دقت کن که نکات ذیل را به خاطر بسپاری
1- هدف خود را تعریف کن
2- هدفت را مجهول و مبهم نگذار و به روشن ترین شکل ممکن آن را برای آینده تعریف کن
3- اقدامات خود را در جهتی قرار بده که به آن هدف برسی
4- کارهایی را که برای رسیدن به اهدافت باید انجام دهی ، مشخص کن
می دانی دخترم زمانی که مشکلات بروز می کنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولت کم و بدهی هایت زیاد است ، وقتی می خواهی بخندی و آه می کشی ، وقتی غم و عصه هایت زیاد است و می خواهد تو را به زیر بکشد چه می کنی؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می کنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چکار می کنی؟


اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید می رسیدند .


دخترم باید بدانی که زندگی یک سفر است و هر بخش از آن یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .


حتما ً سؤال خواهی کرد از کجا بدانم باید کجا بروم. نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی . پس دقت کن به کجا می روی ، با کدامین پا می روی و به کدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.


پس باید مسیر زندگی ات را مشخص کنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنی و ببینی .


دقت کن چه عینکی از پیش داوری ها بر روی صورت تو قرار گرفته است ، اسیر کدام رنگی و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب کرده ای ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده ای که کدام را انتخاب کرده ای و یا از کدام یک از آنها در حال استفاده هستی؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی . پس عجله نکن کمی بیاسای و اندیشه کن.  

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:جملات کوتاه, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس میکند میخواهد اما نمیتواند و به یاد می آورد زمانی را که میتوانست اما نمی خواست

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:جملات کوتاه, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:جملات کوتاه, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:جملات کوتاه, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

باد می وزد

میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی

تصمیم با تو است

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:داستان, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

دو تا دانه  توی خاک حاصلخیز بهاری کنار هم نشسته بودند

 

دانه ی اولی گفت : من میخواهم رشد کنم من میخواهم ریشه هایم را هرچه عمیق تر در دل خاک فرو کنم و شاخه هایم را از میان پوسته ی زمین بالای سرم پخش کنم من میخواهم شکوفه های لطیف خودم را همانند بیرق های رنگین برافشانم و رسیدن بهار را نوید دهم من میخواهم گرمای آفتاب را روی صورتم و لطافت شبنم صبحگاهی را روی گلبرگ هایم احساس کنم.. و دانه روئید.

 

دانه ی دومی گفت : من می ترسم اگر من ریشه هایم را به دل خاک سیاه فرو کنم نمیدانم که در آن تاریکی با چه چیزهای روبه رو خواهم شد اگر از میان خاک سمت بالای سرم را نگاه کنم امکان دارد شاخه های لطیفم آسیب ببینند چه خواهم کرد اگر شکوفه هایم باز شدند و ماری قصد خوردن آن ها را کند؟

تازه اگر قرار باشد شکوفه هایم به گل ننشینند احتمال دارد بچه ی کوچکی مرا از ریشه بیرون بکشد .نه , همان بهتر که منتظر بمانم تا فرصت بهتری نصیبم شود . ودانه منتظر ماند

 

و مرغ خانگی که برای یافتن غذا مشغول کندو کاو زمین بود دانه را دید و در یک چشم برهم زدن قورتش داد

 

آن عده از انسان ها که از حرکت و رشد می ترسند به وسیله زندگی بلعیده میشوند

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:متن, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

یک فیلتر برای ذهنمان                         که به هر چیز نیندیشیم

 

یک فیلتر برای چشمانمان                      که هر چیزی را نبینیم

                                                           

یک فیلتر برای گوشمان                      که هر سخنی را نشنویم

 

یک فیلتر برای زبانمان           که هر سخنی را بدون تامل و تفکر نگوییم


 

 

 

یک فیلتر برای دلمان           که هرکسی را رخصت ورود به آن ندهیم

 


 

 


یک فیلتر برای روحمان                 که انسانی دگر اندیشی باشیم

 

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:جملات کوتاه, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

هیچ راه میان بری وجود ندارد

هیچ چیز ارزان به دست نمی آید

و همیشه بهترین راه دشوارترین است

امروز فردایی است که دیروز نگرانش بودی

سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:متن, :: 20:25 ::  نويسنده : سارا علیزاده

 گفتند: شکست یعنی تو یک انسان در هم شکسته ای!

گفت: نه ! شکست یعنی من هنوز موفق نشده ام.

گفتند: شکست یعنی تو هیچ کاری نکرده ای.

گفت: نه! شکست یعنی من هنوز چیزی یاد نگرفته ام.

گفتند: شکست یعنی تو یک آدم احمق بودی.

گفت: نه! شکست یعنی من به اندازه کافی جرات و جسارت داشته ام.

گفتند: شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی.

گفت: نه شکست یعنی می باید از راهی دیگر به سوی هدفم حرکت کنم.

گفتند: شکست یعنی تو حقیر و نادان هستی

گفت: شکست یعنی من هنوز کامل نیستم.

گفتند: شکست یعنی تو زندگیت را تلف کردی.

گفت: نه! شکست یعنی من بهانه ای برای شروع کردن دارم.

گفتند: شکست یعنی تو دیگر باید تسلیم شوی!

گفت: نه! شکست یعنی من باید بیشتر تلاش کنم .

پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید





.


parsskin go Up

.